چرا غم ها نمی دانند که من غمگین ترین غمگین شهرم ، بیا ای دوست با من باش که من تنهاترین تنهای شهرم
.
.
.
منم تنهاترین تنهای تنها
اسمتو می نویسم روی شن ها
باد میاد اسمتو پاک میکنه
این شده کارم در این صحرای غمها
.
.
.
نکنه خدا نکرده سفر بهت بسازه ، عوض کنه هواتو آب و هوای تازه
نکنه خدا نکرده یادت نمونه اشکام ، یادت بره چه خستم یادت بره چه تنهام
.
.
.
من به تنهایی یک چلچله در کنج قفس ، بند ، بندم همه در حسرت یک پرواز است
من به پرواز نمی اندیشم ، به تو می اندیشم ، که زیباتر از اندیشه یک پرواز است